به گزارش وسیم لرستان و به نقل از خورشیدجانان، خبر تلخ بود و مثل تیری که با همه قدرت از چله کمان رها میشود، بر قلبها نشست و زخم شد بر روح و جانِ همه، از همه بیشتر خانوادههای مستشاران نظامی که حالا در دلشان غوغاست.
مشروح خبر؛ "عصر امروز، سیزدهم فروردین ۱۴۰۳ مصادف با ۲۱ رمضان، در حمله هوایی اسرائیل به سفارت ایران در سوریه، هفت عضو ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند."
از میان نامها، نام سردار "محمدرضا زاهدی" تیتر شد، او که از رفقای شهیدش جا مانده بود و حالا شهید راه قدس شده است و بعد یکی یکی اسامی دیگر شهدا اعلام شد.
در میان نامها، یکیشان، یعنی جوانترینشان "سید عباس صالحی روزبهانی" اهل بروجرد است.
جوان ۲۴ سالهای که به گفته مادر فقط یکسال از ازدواج او میگذرد.
عاشق شهید ابراهیم هادی بود و بیتاب شهادت!
در جمعه آخر ماه مبارک و روز قدس شریف، پیچیده در پرچم سه رنگ وطن به دیدار رهبرش رفته است.
و حالا پیکرش شهر را دور هم جمع کرده و از جای جای کشور و استان برای بدرقهاش آمدهاند.
شانههای شهر از پنج روز پیش بیقرار تابوت "سید عباس" بود.
در عین ناباوری، هرچقدر مادر آرام است و مدام حرفها و خاطرات او را زمزمه میکند، پدر اما بیقرار است، بیتاب، بیرمق، شانههایش کز شده، اشک امانش نمیدهد، در حسینیه امام خمینی(ره)، حین انتقال و تشییع همچنان اشک میریزد و تنها آرامبخش روح زخمخوردهاش ذکر "یاحسین" است.
به سختی خود را روی خودروی حمل پیکر رسانده و برای آخرین بار محکم عباس را در آغوش میکشد با این تفاوت که این بار تابوت او را!
همه شهر آمدهاند برای خداحافظی با جوانی که پای ثابت گروههای جهادی و موکبهای اربعین بود.
همه مقامات استانی برای تشییع آمدهاند، نماز به امامت نماینده ولی فقیه در استان اقامه میشود و بعد از نماز، پدر که حالا به خودش آمده میکروفن را از دست مجری میستاند و با آن لهجهی شیرین بروجردی، عباسش را سرباز امام حسین(ع) معرفی میکند و از پسر دیگرش هم مایه میگذارد که او را نیز در راه حسین تقدیم خواهد کرد. به رسم معمول از همه تشکر میکند و دوباره اشکها و لرزش شانهها...
در گوشهای دیگر بالای مزار در کنار مادر، زنی جوان قاب عکس را مقابل خود نگهداشته و مات و مبهوت فقط به چشمهای عباسش خیره شده، از ظاهرش معلوم است که او بیوهی جوان سید عباس است که حالا "همسر شهید" خطابش میکنند.
برادر کوچکتر عباس هم حال و روز چندان خوبی ندارد. پنج روز است دلتنگیهایش را اشک میریزد و مشق سربازی میکند.
جوانهای آشنا و غریبه دور مزار را گرفتهاند و با اشکها و عهدهاشان مدافع حریم زینب کبری(س) را بدرقه میکنند.
اما کمی دورتر، در غزه، گورها دستهجمعی است. کفنها هر لحظه آماده، شانهای نیست که مادری رویش سر بگذارد، تابوتی نیست که پدر در آغوش بکشد و دریغ از قاب عکسی برای بوسیدن...
همه چیز آنجا شبیه عاشوراست تنها تفاوتشان در اینست که شهدا کفن دارند، کسی را در بوریا نمیپیچند و عکسها و تصاویرشان با هشتکهای مقاومت بیخ گوش شورای حکام، سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری در فضای مجازی ترند میشود و هیچ عکسالعملی از آنها سر نمیزند؛ درست مثل تماشاگران صحنهها و پردههای عاشورا! زخم همان زخم است!
کودککشی، مادرکشی، پدرکشی و باور همان باور!
کودکان روی خرابهها از نزدیکی وعده خدا خبر می دهند. باورشان به آیات قرآن و کلام حق ستودنیست؛ درست شبیه سید عباس.
سید عباسی که حالا یک نماد است، یک آرمان برای کودکان، نوجوانان و جوانان بروجرد، ایران و دنیا و یک مدال افتخار بر بلندای وطن که از امروز مزار او میعادگاه عاشقان حسین خواهد بود.
یادداشت: سعیده خورشیدوند
پایان خبر